قيطون صورتي

مريم سليماني
msolymany@noavar.net

توي كوچه واسه خودم داشتم بي هدف مي گشتم.سرم گيج رفت.افتادم زمين وديگه چيزي نفهميدم.
توي بيهوشي بردنم به روزي كه براي خريد جهيزيه اعظم رفتيم بازار.كسي رو نداشتم كه مسعودو پيشش بذارم زري (خواهرم) خونه داشت لحافهاي اعظم رومي دوخت.خودبچه ام اعظم رفته بودكلاس خياطي امتحان بده تا ديپلمش رو بگيره .تمام بازاررو زيرپا گذاشتم تا قيطون صورتي پيدا كنم براي سفره قند.توي راسته بازار از جلوي مغازه هاي جوروا جور رد شدم.مغازه پارچه فروشي باچيتهاي گل گلي.پارچه هاي رنگارنگ كه ازدروديوارمغازه آويزون بود.اتفاقا متقال روتشكي هاي اعظم روازهمين مغازه گرفتم.اونم همون بلورفروشي كه پارچ وليوانش روخريدم.چيني هاي گل سرخي جهيزيه ي خودمم گذاشتم تا اعظم ببره. نمكدون نداشت كه اومدم ازهمين مغازه خريدم. سبداي دمكني روهم از پيرمردي كه جلوي كبابي بساط مي كرد.بيچاره چرا امروز نيومده؟بوي توتون قليون با كباب سوخته قاطي شده بود.درويشي كشكول بدست شعر مي خوند.
-مولا علي مولا علي جانم به قربانت علي
بعضي مغازه دارها تو كشكول درويش پول مي نداختن.منم براي خاطر خوشبختي اعظم تنها دخترم يه دو تومني انداختم.به سه راهي كه رسيدم پيچيدم دست چپ.تو راسته حاج نايب بلكه قيطونو پيدا كنم.دو تا بچه سرتق تيله بازي مي كردن.انگار نه انگار كه مردم ميرن ميان.بالاخره جلوي يه مغازه قيطون رو پيدا كردم.از ذوقم در جا ميخكوب شدم.
-آقا 6 متر ازاين قيطون صورتي بدين !
-چشم جنس شناسي آبجي آ
-چقدر ميشه ؟
-قابلي نداره
-خيلي ممنون
-ميشه 12 تومن
-تخفيف نداره؟
-تموم بازارو بگردي فقط ما از اين قيطونها داريم
-راست مي گين واله تمومه راسته رو زير پا گذاشتم
برگشتم كه هشت تومنو توكيفم بذارم ديدم مسعود نيست.
بازار رو سرم خراب شد.خدايا چه خاكي سرم بريزم؟گريه امونم نداد.مثل ديوونه ها دنبال مسعود مي گشتم.
-خانوم با اين سن و سال چرا تنها اومدي بيرون؟
-نكنه مرده؟
-ولش كنين توي اين دورو زمونه كمك به كسي نيومده خودتون گرفتار مي شين
-نه بابا خدا رو خوش نمياد
-ببريمش مسجد
-ببرينش سراي سالمندان
-بايد بره كهريزك
-تف به اين دنيا يه عمر بدبختي بكش بچه بزرگ كن اينم عاقبتش؟
-خدا از اون بچه ها كه اين پير زنو ول كردن نگذره
-گفتن سنگ باش مادر نباش راس گفتن واله
بلند شدم بي توجه به جمعيت اطرافم راه افتادم كه برم خيلي سعي كردم تا دوباره زمين نخورم اما نشدفقط صدا مي كردم مسعود مسعود مادر!پيرمرد درويش كشكول بدست رد شد.
-مولا علي مولا علي جانم به قربانت علي
از توي يه مغازه مردي برام يه ليوان آب قند آورد.هنوز به دهنم نرسيده بود كه يكي سخنراني اش گرفت:
-آقا ندين شايد مرض قند داشته باشه قندش بره بالا مي ميره
-ول كن بابا اين بنده خدا مرده ديگه
هر كي چيزي مي گفت:
=بچه شو گم كرده بنده خدا
=اسمش چيه؟
=ببرينش پيش پليس
=خانوم گريه نكن پيدا ميشه ايشالاء
=چه مادر بي فكري!
=حواست كجا بود بچه تو ول كردي؟
=بابا شما كه طاقت بازار ندارين نيايين مياين چيكار؟
=زرق و برق مغازه ها رو ديدي بچه تو ول كردي؟
پاشدم جمعيت رو كنار زدم
-مسعود مسعود!
توي يكي از حجره ها مسعود نشسته بودو آبنبات قيچي كه با آب دماغش قاطي شده بودليس مي زدپريدم تو مغازه
-مسعود!
اولين كاري كه كردم يه چك محكم زدم تو گوشش.گريه اش رفت هوا
-پسره ديوونه نگفتي من خونه خراب مي شم كدوم گوري رفتي خبر مرگت؟
مغازه دار دستمو گرفت:
-خانوم برو خدارو شكر كه پيداش كردي! بچه اس ديگه قول ميده دست شمارو تو شلوغي ول نكنه باشه عمو؟
مسعود با هق هق گريه مظلوم سرش رو تكون داد.جيگرم براش كباب شد.
مسعود كجايي مادر؟ديگه گم نميشم.ديگه از خونه نميام بيرون قول مي دم مادر!
محكم بغلش كردم به خودم فشارش دادم اگه پيدا نمي شد چه خاكي به سرم مي ريختم عروسي اعظم عزا مي شد زبونم لال مغازه دار همون طور كه مي خنديد گريه اش گرفت
-مادره ديگه!
پاشدم كه برم اما كجا؟كجارو بلدم برم؟اگه تاشب منو پيدا نكنن چه خاكي به سرم بريزم؟مسعود مادر!
اعظم رفته تبريزآموزشگاه خياطي زده.تبريز بلد نيستم از كجا ميرن.من فقط دوتا پنجاه تومني پول دارم.
-مسعود مادر!يه روز توگم شدي يه روز من.تو بچگي كردي من چي؟
-خانوم بيا قيطونت!
برگشتم.مغازه داره نبود.آب شيرين قند حالمو جا آورد.
-پولشو دادي جنستو نگرفتي ميدوني چقدردنبالت اومدم؟
از دور يه قيافه آشنا ديدم.خدارو شكر.
-مادر!كجايي تو؟بازم اومدي قيطون صورتي بخري راهو گم كردي؟
زمستان81
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30351< 1


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي